پدر او تاجر بزرگی است، پدر آن یکی یک به اصطلاح فرهیخته است، آن یکی پدرش یه عمر کار کرد و چنان مال و منال انباشت که تا هفت پشت اش بس است. پدر من هم عمری کار کرد در جزیره و بیابان و جنگل و دشت و . اما چیزی نیاندوخت! نتوانست بیاندوزد تا حداقل در این دوران بازنشستگی کمک حالش باشد، حتی پس از 30 سال کار کردن بیمه اش به 5 سال هم نمی رسد! نمیتوانم هضم کنم دقیقاً چهکار کرده این مدت؟! در هر صورت الان من در این شرایط بغرنج و برهۀ حساسی که قرار گرفته ام باید دستش را بگیرم. او شاید خیلی دوست داشت دست من فرزندش را بگیرد اما هیچگاه موفق نشد! همۀ اینها تنها به یک موضوع بر میگردد و نقطۀ عطف ماجراست: مدیریت نادرست و عدم تدبیر.
با آرزوی توفیق برای تمام پدرانی که هنوز نفس می کشند.
پدر ,کار ,تدبیر ,یک ,هم ,یکی ,آن یکی ,در این ,کار کرد ,بگیرم او ,او شاید
درباره این سایت